فلسفه نام ابا عبدالله
ابا عبدالله بمعنى پدر بندگان خداست و علت و جهت اينكه آنحضرت پدر بندگان خدا شد چند چيز است كه ذيلا ذكر مينمائيم .
علت اول
اين مسلم است كه اول چيزى را كه خداى تعالى خلق فرمود نور وجود مبارك محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله بود كه خودش فرمود: اول ما خلق الله نورى ، و آن رواياتى كه ميگويد: اول ما خلق الله العقل در مجردات است نه در بين تمام اشياء عالم .
پس بطور قطع ميتوان گفت اول خلقت عالم امكان نور مبارك آنحضرت بوده است و در روايات زيادى گواه بر اين مطلب است .
از جمله روايتى است كه علامه مجلسى از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نقل ميكند كه : خدا بود و هيچ خلقى با او نبود. پس اول چيزى كه خلق كرد نور حبيب خود محمد بود
او را آفريد قبل از آنكه آب و عرش و كرسى و آسمانها و زمين و لوح و قلم و بهشت و جهنم و ملائكه و آدم و حوا را بيافريند به چهارصد و بيست و چهار هزار سال . (6) پس چون نور محمد پيغمبر ما صلى الله عليه و آله را خلق فرمود هزار سال نزد پروردگار خود ايستاده و او را بپاكى ياد ميكرد، و حمد و ثناى او را مينمود و حقتعالى نظر رحمت بسوى او داشت و به او فرمود: مراد و مقصود من از خلق عالم تويى . اراده كننده خير و سعادت تويى . برگزيده خلق من تويى . حال كه معلوم شد ((اول ما خلق الله )) نور وجود مبارك پيغمبر بود، با بيانى از مرحوم شيخ جعفر شوشترى كه در كتاب ((وسايل المحبين )) دارد ميگوئيم حسين عليه السلام نيز اول ما خلق الله بوده است .
او ميفرمايد كه پيغمبر خدا فرمود: حسين منى و انا من حسين ، و در روايت ديگر است كه : انا من حسين و حسين منى . پس وقتى حسين از پيغمبر و پيغمبر از حسين شد بايد هر زمان كه پيغمبر بوده حسين نيز بوده باشد.
اگر بگويى كه مراد از ((حسين منى )) اينست كه پيغمبر ميفرمايد حسين از نسل من است و از من بوجود آمده ميگويم اين گفته بايد خصوصيتى نداشته باشد، بلكه درباره امام حسن عليه السلام نيز گفته شود يعنى بفرمايد: حسن و حسين منى و انا من حسن و حسين ، حال آنكه اين جمله ((حسين منى )) فقط درباره حضرت حسين عليه السلام گفته شده است و نه درباره امام حسن عليه السلام .
با اين بيانى كه شد ميگوئيم اگر خداوند همه موجودات عالم را به واسطه نور پيغمبر خلق فرموده بايد به واسطه حسين هم خلق شده باشد زيرا حسين از پيغمبر و پيغمبر از حسين است . پس حسين پدر همه موجودات عالم است و بايد به او ابا عبدالله گفته شود.
علت دوم :
دومين عت و جهتى كه حسين عليه السلام ابا عبدالله ، پدر بندگان خدا شد براى قيامش بود چون اگر آنحضرت قيام نمى فرمود با نقشه هايى كه بنى اميه كشيده بودند يكنفر گوينده لا اله الا الله باقى نميماند و گروه گروه از دين و آئين محمدى (ص ) بر ميگشتند و در نتيجه اسلام آخرين لحظات عمر خود را تسليم مظالم دولت اموى ميكرد.
حسين عليه السلام ديد اگر قيام نكند اركان اسلام از جاى كنده شده و مقدسات آن دستخوش هوى و هوس بنى اميه واقع ميشود و ميليونها جمعيت كه با هزاران خون دل و فداكاريهاى گران ازتيه ضلالت و حضيض مذلت خانه بدوشى ، يغماگرى و بت پرستى نجات يافته و به شاهراه سعادت ابدى رسيده اند، اينك در اثر دلخواه معاويه و يزيد فوج فوج از دين خارج شده بلكه از جاده بشريت و آدميت نيز بيرون ميروند.
عترت آل محمد صلى الله عليه و آله كه ناموس بزرگ الهى است مورد ايذاء و اذيت واقع شده و هزاران مسلمان تحت نفوذ ظالمانه بنى اميه دچار شكنجه و عذابند.
ابن ابى الحديد در جلد سوم شرح نهج البلاغه نقل ميكند كه روزى عمر بن خطاب به مغيره گفت : تو از روزى كه كور شدى با اين چشم چيزى ديده اى ؟ مغيره گفت نه ، عمر گفت : بخدا قسم كه بنى اميه اسلام را كور خواهند كرد آنچنان كه چشم تو كور شده است و چنان آنرا كور ميكنند كه ديگر اسلام نميداند كجا ميرود و كجا مى آيد، مثال معروفيست كه مى گويند: ويل لمن كفر نمرود، بنى اميه با اسلا چه معامله اى كردند كه اين گونه مذمت شدند