گلستان ولایت
بر گلستان ولایت تاختند غنچه را با لاله پرپر ساختند
غنچه زیر خار و خس افتاده بود باغبان هم از نفس افتاده بود
ظلم و طغیان و جنایت زاده شد این چنین مزد امامت داده شد
کاش از قبرش به قلبم راه داشت کاش زهرا هم زیارتگاه داشت
بر گلستان ولایت تاختند غنچه را با لاله پرپر ساختند
غنچه زیر خار و خس افتاده بود باغبان هم از نفس افتاده بود
ظلم و طغیان و جنایت زاده شد این چنین مزد امامت داده شد
کاش از قبرش به قلبم راه داشت کاش زهرا هم زیارتگاه داشت
درد نگفته ام که نگفتم به هیچ کس
در پیشگاه قدس تو ابراز می کنم
پرونده ی رسیدن سال جدید را
در سایه عنایت تو باز می کنم
یا صاحب الزمان امیدم به رحمتت
سالی که در جوار تو آغاز می کنم
شهر آبستن غم هاست خدا رحم کند
شهر اين بار چه غوغاست خدا رحم كند
بوي دود است كه پيچيده ، كجا ميسوزد ؟
نكند خانه ي مولاست خدا رحم كند
همه ي شهر به اين سمت سرازير شدند
در ميان كوچه دعواست خدا رحم كند
هيزم آورده كه اتش بزنند اين در را
پشت در حضرت زهراست خدا رحم كند
همه جمعند و موافق كه علي را ببرند
و علي يكه و تنهاست خدا رحم كند
بين اين قوم كه از بغض لبالب هستند
قنفذ و مغيره پيداست خدا رحم كند
مادر افتاد و پسر رفت زدست ، درد اين است
چشم زينب به تماشاست خدا رحم كند
مو پريشان كند و دست به نفرين ببرد
در زمين زلزله برپاست خدا رحم كند
ماجرا كاش همان روز به آخر مي شد
تازه آغاز بلاهاست خدا رحم كند
غزلم سوخت دلم سوخت دل آقا سوخت
روضه ي ام ابيهاست خدا رحم كند ….
منشأ قصه ها
قصه ها از غصه ها آید به بار
یا که از تجربه های بیشمار
هر چه باشد قصه را حالی بود
لیک جای عارفان خالی بود
ما که از قرآن تناول می کنیم
بیش از این از بهر دین کاری کنیم
در انتظار سبزترین نگاههای بارانی تو هستیم
می شود در نگاه انتها ، نگاهی بر ابتدا داشت
می شود صبح و سلام عشق را
با طلوع یاد تو آغاز کرد
فسبح باسم ربک العظیم
دستی بر دعا
و نگاهی به انتهای راه
با تو سامی دوباره سبز
به انتظار لحظه سبز ظهورت